English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2386 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
tip the balance <idiom> U تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
Other Matches
decision making U تصمیم گیری
sewed up <idiom> U تصمیم گیری
decision model U الگوی تصمیم گیری
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
decision theory U نظریه تصمیم گیری
decision table U جدول تصمیم گیری
decision variable U متغیر تصمیم گیری
decision tree U مسیر تصمیم گیری
decision criteria U ضوابط تصمیم گیری
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
partial jurisdiction U حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
dss U سیستم پشتیبان تصمیم گیری
get down to brass tacks <idiom> U فورا شروع به تصمیم گیری
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
not touch something with a ten-foot pole <idiom> U تصمیم گیری چیزی به طور کامل
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
determining U تصمیم گرفتن
to come to a decision U تصمیم گرفتن
make up one's mind U تصمیم گرفتن
decides U تصمیم گرفتن
to be resolved U تصمیم گرفتن
determines U تصمیم گرفتن
decide U تصمیم گرفتن
determine U تصمیم گرفتن
to make a decision U تصمیم گرفتن
to take a d. U تصمیم گرفتن
resolves U تصمیم گرفتن
resolve U تصمیم گرفتن
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
to decide [on] U تصمیم گرفتن [در مورد]
preform U قبلا تصمیم گرفتن
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
to decide on a motion U در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
resolves U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolve U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
layer U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layers U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
logic U عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
to opt out [of something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
decisions U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
AI U طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
artificial intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
plaster cast U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
plaster casts U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fosterage U گرفتن مادر رضاعی دایه گیری
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
integrates U انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrate U انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrating U انتگرال گرفتن انتگرال گیری
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
resolutions U تصمیم
weak-kneed U بی تصمیم
weak kneed U بی تصمیم
plucked U تصمیم
plucking U تصمیم
decision U تصمیم
nonplus U بی تصمیم
plucks U تصمیم
decisions U تصمیم
irresolute U بی تصمیم
avows U تصمیم
determination U تصمیم
will-power U تصمیم
resolves U تصمیم
resolve U تصمیم
rulings U تصمیم
ruling U تصمیم
pluck U تصمیم
avow U تصمیم
avowing U تصمیم
resolution U تصمیم
decision tree U درخت تصمیم
decision structure U ساختار تصمیم
logical decision U تصمیم منطقی
decision box U جعبه تصمیم
decidable U تصمیم پذیر
minds U تصمیم داشتن
decision process U فرایند تصمیم
decision maker U تصمیم گیرنده
minding U تصمیم داشتن
decision table U جدول تصمیم
decision theory U تئوری تصمیم
A one-sided(unilateral)decision. U تصمیم یکجانبه
decision symbol U علامت تصمیم
decision instruction U دستورالعمل تصمیم
undecidable U تصمیم ناپذیر
regnum U تصمیم مقتدرانه
afore thought U سبق تصمیم
make up one's mind <idiom> U تصمیم گیریکردن
resolution U نیت تصمیم
i made up my mind to U تصمیم گرفتم که ...
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
canon U : تصویبنامه تصمیم
canons U : تصویبنامه تصمیم
special verdict U تصمیم ویژه
freehand U ازادی در تصمیم
determiner U تصمیم گیرنده
resolutely U از روی تصمیم
resolutions U نیت تصمیم
determiners U تصمیم گیرنده
nonplus U بی تصمیم بودن
joint resolution U تصمیم مشترک
cut and dried <idiom> U تصمیم قاطع
mind U تصمیم داشتن
decidability U تصمیم پذیری
make or buy decision U تصمیم به ساخت یاخرید
determinants U تصمیم گیرنده عاجز
verdict U تصمیم هیات منصفه
take a dicision U اتخاذ تصمیم کردن
verdicts U تصمیم هیات منصفه
take a decision U اتخاذ تصمیم کردن
determinant U تصمیم گیرنده عاجز
malice aforethought U سبق تصمیم سوء
orrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
arrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
arbitrament U قدرت اتخاذ تصمیم
general verdict U تصمیم به وجه اطلاق
self determination U تصمیم پیش خود
sub judice U بدون تصمیم قضایی
determines U اتخاذ تصمیم کردن
determining U اتخاذ تصمیم کردن
It was a well - timed ( timely ) decision . U تصمیم بموقعی بود
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
swear off <idiom> U تصمیم به ترک چیزی
ratio decidendi U مبنای اصلی تصمیم
decision making unit U واحد تصمیم گیرنده
decision support system U سیستم پشتیبانی تصمیم
determine U اتخاذ تصمیم کردن
without aforethought U بدون سبق تصمیم
his severity relaxed U از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
decidable U تصمیم گرفتنی قابل فتوی
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
order in council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
premature decision U تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
willpower U تصمیم جدی نیروی اراده
digamy U دو زن گیری دو شوهر گیری
It depends on your decison. U بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
arranged marriage U ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
with the utmost rigour U با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
stream gaging U اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
measuring converter U مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
order of council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
drastic times call for drastic measures <idiom> U [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
compression molding process U فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
point voting system U سیستم رای گیری عددی سیستم رای گیری امتیازی
special verdict U رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
declinating station U ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter U وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
unresolved U تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
moving iron instrument U دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
resumption U از سر گیری
catch U بل گیری
luting U گل گیری
lutation U گل گیری
recaptures U پس گیری
exorcism U جن گیری
exorcisms U جن گیری
recaptured U پس گیری
recapture U پس گیری
recature U پس گیری
dewatering U اب گیری
scorification U کف گیری
bias U سو گیری
Recent search history Forum search
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1pedal pamping
1گج
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1They decided to buy the company outright.
2interfereometry
1مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
1ببینیم کارها چطور پیش می رود بعد تصمیم میگیریم
1Formation Process
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com